میپرستم ، میپرستم آن نگاه معصومت را

میپرستم سخنان قلب پاکت را... آن نوای شیرینت را... و صداقت روح شفافت را

اتفاقات زیادی تو زندگی آدم میوفته... اتفاقات خوب خاطره های شیرین رو به جا میذاره و اتفاقات بد خاطرات بدی رو تو ذهن آدم حک میکنه...

خاطرات خوب خواه نا خواه همیشه تو ذهن آدم میمونه ، امّا سعی کنیم خاطرات بد رو خیلی زود فراموش کنیم. و به آینده ای نزدیک بیاندیشیم ، آینده ای نزدیک که در آن سعی خواهیم کرد خاطرات خوب رو تکرار کنیم...

همیشه و همه جا به خاطر داشته باشیم که این اعتماد به نفس ماست که میتونه با تصمیمات درست خاطرات خوب رو به جا بذاره... پس سعی کنیم همیشه به آینده بیاندیشیم... آینده ای نزدیک...

z z z z z z z

راستی از همتون معذرت می خوام، آخه دو هفتست که وقت نکردم بهتون سربزنم

از این به بعد سعی می کنم بیشتر پیشتون بیام

سرتاسر زندگی یک نوع قانون شکنی ست

شاید جدائی تنها قانونی ست که نمیتوان شکستش
جدائی پنجره ای ست که به سوی همه گشوده میشود

 و پیکی ست که در خانه هر کس را میکوبد
پروانه های کوچک دل می میرند گل سرخ های عشق پژمرده میشوند و تنها چیزی که میماند خاطره هاست و

 خاطره ها از دوست داشتن پدید می آیند
وخوشا آنانی که جز مرگ به طریقی از هم جدا نمیشوند و تا آخرین لحظه یکدیگر را دوست دارند، آری همین دوست داشتن ها زیباست...

ÔÓÔÓÔÓ

عشق را لابلای پیچک تقصیر ها گم کرده ایم

امروز را خوابیده ایم و بی گمان تعبیر فردا کرده ایم

تا حالا چند نفر رو دل داری دادین و حس کردین که آروم شدن؟
تا حالا چند نفر شما رو دل داری دادن و

امید وارتون کردن؟ براتون راه زندگی کردن رو
شرح دادن و.... و شما احساس سبکی کردین!
خیلی شده نه؟

تا حالا چند تا بلاگ خوندین که واقعا احساساتی شدین؟ چند تا
بلاگ خوندین که جزو واقعیت های زندگی بوده؟
خیلی خوندین نه؟
چرا ما همه فقط بهمون از بچه گی حرف زدن رو یاد دادن؟

 چرا عمل کردن توش نیست؟

 خوب تئوری بلدیم، خوب حرف می زنیم، خوب دلداری می دیم ولی نوبت
خودمون که می شه از همه بدتریم! اینطور نیست؟

 به همه می گیم این خوبه اون بده
بعد خودمون می مونیم که چی خوب بود چی بد!
جالب نیست؟ چرا از عمل، فقط حرف زدن و تئوریش و بلدیم؟؟