ماه و سنگ

اگر ماه بودم به هر جا که بودم،

سراغ تو را از خدا می گرفتم.

وگر سنگ بود م، به هر جا که بودی،

سر رهگذار تو جا می گرفتم.

 

                                           * * *

 

اگر ماه بودی به صد ناز، - شاید-

شبی بر لب بام من می نشستی.

وگر سنگ بودی به هر جا که بودم،

مرا می شکستی، مرا می شکستی.

سلام دیشبو خوب خوابیدین؟ چند تا خواب دیدن؟ چه خواب هایی دیدین؟ اصلا خواب دیدین؟

من دیشبو نخوابیدم، داشتم رو این پیج کار می کردم. آخه میدونین چیه وقتی داشتم این وبلگ و می نوشتم Resolution  کامپیوتر روی 1152 در 864 بود به همین خاطر وقتی این page و کسی دیگه تو یکجای دیگه با Resolution پایین تر یا بالاتر دیده مطمعنا با اون چیزی که من درست کردم خیلی فرق داشته. اون BLUE بالای صفحه رو می بینید! اگر Resolution کمتر از 1152در 864 باشه اون به سمت راست حرکت می کنه و اگر بیشتر باشه میره به چپ. پیشه خودم گفتم بیام این وبلاگ و وقتی بنویسم که Resolution کامپیوتر روی کمترینه ممکن باشه یعنی روی 800 در۶۰۰ . شروع کردم به نوشتن وبلاگ از اول وقتی تموم شد امتحانش کردم دیدم بازم اون blue با اینکه با پایین ترین Resolution نوشته شده وسط صفحه نیست. در همین هین که داشتم page و تغییر می دادم Yahoo! Messenger  هم آنلاین بود که دیدم اونم error داد و گفت id وارد شده اشتباست دیگه هرکاریش کردم Conect  نشد که نشد. تو همین گیر و دار ساعت زنگ زد، دیدم ساعت ۶ صبحه و من هنوز بیدارم گفتم اگه بخوابم تمام فردا رو خوابم اینطوری روزم خراب می شد تازه امروز تولد داییم هم بود اگه می خوابیدم و نمی رقتم حتما ناراحت می شد.

اینطوری شد که گفتم بیام این مطلب و بنویسم تا با یک تیر سه تا نشون بزنم:

اول اینکه تولد داییم و بهش تبریک بگم ( دایی سعید تولدت مبارک ).

دوم اینکه اگه یک موقع دیدین اون Blue بالای صفحه وسط نیست Resolution کامپیوترتونو روی 1152  در 864 بزارین تا درست بشه ، اگه هم می دونین چیکارش باید بکنم تا درست بشه بهم بگین.

و بالاخره سوم----->  به همه دوستام بگم که اگه اومدین و دیدین id یاهو مسیجرم روشنه و جواب نمیدم یا وقتی Message می فرستین error میده بدونین که id خراب شده و به این id پیغام بدین (blue_logics ).

خودمونیما دیشب عجب شبی بود!

امروز همینطور که تو کلاس نشسته بودم چشمم خورد به دیوار کلاس تا حالا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم، شما پیش خودتون تصور کنید از جایی که دست یک نفر

رسیده تا اون پایین پر بود از نوشته های مختلف، یک لحظه پیش خودم فکر کردم این نوشته ها رو چند وقته اینجا نوشتن بعدش وقتی تاریخشون ودیدم قدمیترینشون مال

سال 78 بود، آره آذر ماه 78. حتماً قبل از اینم این دیوار نوشته های زیادی و با خودش به همراه داشته ولی وقتی لباسش توسط نقاش تو سال 78 عوض شده بود،اونا هم به

تاریخ پیوسته بودن.خوش بحال اولین کسی که تو سال 78 روی این لباس نو چیز نوشته،هرکی بوده خیلی حال کرده. به نظر من تو هر کلاس برین با این نوشته ها میشه

یک کتاب نوشت،اما نه ! یک کتاب شاید خیلی کم باشه چون هرکدومشون درمورده یک چیز نیستن مثلا یک جا نوشته بودن : (هومن جان خیلی کارت درسته من که می

دونم الان اومدی سره کلاس،جاتم که همیشه کناره همین دیواره آخه نزدیکترین صندلی به استاده! ولی می خوایم بدونیم آخرش به کجا رسیدی با این چاپلوسی ها) زیرشم

امضا شده بود و کنار امضا نوشته بودن :ازطرف دوتا بچه خفن ته کلاسی.حالا این یکیشون بود،خدا نکنه خودکار بدن دست یک عاشق،اون موقع دیگه باید فاتحه همه در

ودیوارها رو خوند آخه همه جا رو پر میکنه ار اسمه عشقش.اینجا که من نشستم نوشتن: ( از عشق تو من مرغم باور نداری قدقد ) معلومه این عاشفه نویسنده ما فیلم زیاد

میبینه آخه اگه اشتباه نکنم انو از فیلم بانوی کوچک کش رفته.حالا دیگه وارد جزئیات نشیم این همه با کلمات بازی کردم تا به اینجا برسم که بگم:خوبه آدم بعضی وقتها

اطرافش و یک جوره دیگه ببینه،یکبارم که شده امتحان کنید خیلی با حاله.