۲۸ ۰

برویم جاده روبروی ماست.

امن است من آن را آزموده ام- این گام های من آن را آزموده اند- قدم واپس مکشید.

کاغذها را بگذارید که نانوشته بمانند بر میز، و کتاب ها را بر طاق خانه رها کنید، برنگشوده.

بگذارید که ابزار به کارگاه بماند و پول ها را کسب نشده واگذارید.

بگذارید مدرسه ها را، و آموزگاران را که فریاد کنند، جه باک!

واعظان بر منبر وعظ کنند، وکلا در محکمه استغاثه گیرند و قاضیان به تبیین قانون بنشینند.

آری رفیق، من دست خود را به تو می دهم، و عشقم را با تو تقسیم خواهم کرد.

من خود را به تو می دهم بجای هر خطابه وهر قانون

آیا خود را به من خواهی داد؟

با من سفر خواهی کرد؟

با هم خواهیم بود آیا همه ی عمر را . . . تا آنجا که زنده ایم؟

نظرات 3 + ارسال نظر
سپیده شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:38 ق.ظ http://lovelybeach.persianblog.com

سلام.امیدوارم همه نیمه گم شده خودشونو پیدا کنن.همیشه عاشق باشی.بای

صنم شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ق.ظ http://sogmad.blogsky.com

آنگاه که بدون چشمداشت و انتظار عاشق باشی هر کس را کنار خود خواهی یافت...
خیلی زیبا می نویسی مهربونم
دوستت دارم آرمین جون

امید آنلاین - یک رویا یک خواب شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 10:46 ق.ظ http://omid-online.blogsky.com

عشق مقدسه .... ولی خطرناک

موفق باشی ... ممنون که بهم سر زدی ..
راستی میشه به فکر یه قالت جدید تر باشی. ..به عنوان یه دوست میگم که قابت یه جوریه ... ادم و نمیگیره ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد