۱۳ ۰

اون روز امتحان ادبیات داشتم و روی صندلی 124 نشسته بودم و داشتم به سوال ها جواب می دادم، یکدفعه ای دیدم استاد ادبیات اومده بالای سرم و میگه: سارا! پیش خودم گفتم من که سارا نیستم، بازم رفتم سراغ سوال ها. تا اینکه دست گذاشت روی شونم و گفت سلام سارا خانوم! از تعجب داشتم میمردم خواستم همون جا داد بزنم این حالش خوب نیست بیاین ببریدش که دیدم یک جزوه با تلق زرد رنگ در اورد نشونم داد و گفت: اینو میشناسی؟ گفتم آره تحقیق منه دو هفته پیش که اومدم بهتون بدم تو اتاق نبودین دادمش به یکی از استادها تا بهتون بده. باز گفت: آره اینجاست اما شما سارا عباسی و از کجا میشناسی؟ گفتم سارا عباسی! همچین کسی و نمی شناسم چطور مگه استاد؟ دیدم صفحه اول تحقیق و باز کرد توش نوشته بود محقق سارا عباسی پیش دانشگاهی.............

یکدفعه ای یادم اومد که چی شده. یه روز تو کتابهای مامانم یه تحقیق دیدم که ماله ادبیات بود به مامانم گفتم این ماله کیه؟ گفت ماله شاگرد یکی از همکارامه اشتباهی اومده تو کتابهای من

بازش کردم و دیدم آخرش امضا شده و نمرش و گرفته. گفتم مامان من اینو لازم دارم به همکارت بگو اگه لازمش نداره پیش من باشه . پریدم صفحه آخرش و که امضا شده بود در اوردم یک صفحه هم بهش اضافه کردم و اسم خودمو روش نوشتم ولی یادم رفته بود صفحه دومش و که اسم محقق اصلی بود عوض کنم.

اون روز کلی ضایع شدم تا اینکه دیروز استاد و دیدم بهش سلام کردم اونم گفت سلام سارا جون منم خندیدم و همه چیز و براش تعریف کردم. اونم گفت که همه نمره و بهم داده.

کاش همه استادها مثل استاد ادبیات من باحال بودن. بعضی ها شون تا بهشون نگی مهندس نگات نمی کنن تازه بهشون هم بر می خوره

یک عده دیگه هم که اصلا می ترسن اگه از اتاقشون بیان بیرون براشون= بشه با افته کلاس.

خلاصه شما حواستون باشه اگه خواستین تحقیق یکی دیگرو به اسم خودتون بدین حتما صفحه اولش و عوض کنید شاید استاده شما به باحالی استاده من نباشه

نظرات 8 + ارسال نظر
یاشار سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:18 ق.ظ http://computer-new.blogsky.com/

وب قشنگی داری اما سرعتش یکم پایین هست و دیر باز مس شه

آزادی سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:15 ق.ظ http://azady1382.persianblog.com

آگاهی...آزادی...عدالت

زندگی (خانومی) سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ب.ظ http://sokhaneheshgh.blogsky.com

سلام...به ما سر نمی زنی آقا........

بانو سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://banoo.blogsky.com

سلام..جالب بود..
موفق باشی! بعدشم،چشم..حواسمو ن رو جمع میکنیم..

بهرام سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:06 ب.ظ http://dokhtarankimiagar.blogsky.com

بچه ها سلام به وبلاگ من سر بزنید و در مسابقه شرکت کنید و جایزه بگیرید!!!!!

صنم چهارشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:51 ق.ظ http://sogmad.blogsky.com

آرمین جونم
ممنون که به کلبه دلم اومدی و نظر دادی
خواهش می کنم - منم به شما لینک می دم
این کمترین کاریه که در بدرقه مهمونام می کنم
راستی مطالبت زیبا بود.
شاید هم سارا باشی- به نوعی
وقتی واسطه شدی که پیام و نظر سارا رو انعکاس بدی تو هم می شی یه سارای نو و جدید. در لباس آرمین.
موفق باشی آرمین جونم و دوست دارم

پریسا پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:04 ق.ظ http://seagull.blogsky.com/

خاطرات با مزه دانشگاهی!
یادش به خیر.

ممد آقا پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:59 ق.ظ http://RoOrO.tk

سلام سارا...ا چیزه آرمین!
ما یه ساعت پاچه خوری اعضای سازمان رو کردیم تا حاضر شدن بت لینک بدن! خوب ریسشونم یعنی...همش زیر سر جووناس تظاهرات میکن اینا هوایی میشن!/ت
« سازمان پرروهای جهان »/ دفتر دبیر کل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد