نمی دانم رسیدن چیست، اما مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود. کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و میدیدم که دنیا شکل دیگریست میدیدم آدم ها آدم شدن را فهمیدن و اطرافه هیچ خانه ای دیوار نیست.
چرا آدم ها دوست دارند اطرافشونو همونطوری که هست ببینند؟
چرا باید وقتی تو خیابون راه میریم و یک سنگ جلوی پامون سبز میشه اونچنان محکم شوتش کنیم که بیچاره یکی دومتر اونورتر پایین بیاد فقط بخاطره اینکه سنگه!
چرا نباید بعضی وقتها همون برداشتی و که دوست داری از مثائل بکنی؟
آره به قوله سهراب:
من نمیدانم، که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست،
و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید
جور دیگر باید دید..........................................