۱۲ ۰


نمی دانم رسیدن چیست، اما مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود. کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و میدیدم که دنیا شکل دیگریست میدیدم آدم ها آدم شدن را فهمیدن و اطرافه هیچ خانه ای دیوار نیست.

چرا آدم ها دوست دارند اطرافشونو همونطوری که هست ببینند؟

چرا باید وقتی تو خیابون راه میریم و یک سنگ جلوی پامون سبز میشه اونچنان محکم شوتش کنیم که بیچاره یکی دومتر اونورتر پایین بیاد فقط  بخاطره اینکه سنگه!

چرا نباید بعضی وقتها همون برداشتی و که دوست داری از مثائل بکنی؟

آره به قوله سهراب:

من نمیدانم، که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست،

و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟

چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید

جور دیگر باید دید..........................................

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد