الان که دارم این مطلب و می نویسم اطرافم پره از کتاب و کاغذ و جزوهای رنگارنگ، یعنی اومدم دیگه شروع کنم به درس خوندن ( آخه هفته دیگه یک شنبش امتحانام شروع می شه) ولی مگه می شه! تا میام درس بخونم خوابم می گیره، تازه اگه خوابم نگیره نمیدونم چه جوریه که وقتی کتاب و باز می کنم هوس می کنم یک آهنگ گوش بدم
( اگه تکنو باشه بهتره) ولی دیروز یک کاره بزرگ کردم، می دونین چه کاری؟!
دیروز معارف و یک دور خوندم بدون اینکه خوابم بگیره یا به هر بهونه دیگه بلند بشم برم دنبال یک کاره دیگه.
وقتی کتابیو که فرداش امتحانشو دارم می خونم، دلم بحاله اونایی که روزی 50 بار یک کتاب و می خونن تا دو هفته دیگه امتحانشو بدن می سوزه. آخه چرا خودتونو اذیت می کنین، من و شما که خوب می دونیم چیزیو که دو هفته پیش خوندیم حالا یادمون نیست و باز باید بخونیمش و بریم امتحان بدیم! پس چرا یک کارو دوبار انجام بدیم بخاطره اینکه یکبارش تعصیرش کم بوده، بهتره همون کارو یک دفعه انجام بدیم اما درست. اینجوریه که شبی بنام شبه امتحان بوجود میاد که به نظره من شبای امتحان هرکدومشون یکجورایی از اون شبهای بیاد موندنی هستن.
خوب بسه، دیگه برم یک سری به مشتق و دیفرانسیل و انتگرال بزنم، چند وقته ندیدمشون دلم براشون تنگ شده!
سلام
آرمین جان خوب بود ولی میتونه بهترم بشه
قربانت آیدا